جدول جو
جدول جو

معنی ساغر جم - جستجوی لغت در جدول جو

ساغر جم
(غَ رِ جَ)
جام جم. (آنندراج). جام جمشید. جام جهان نما. جام جهان آرا. جام جهان بین. جام کیخسرو. جام گیتی نما:
از سایۀ قد تو مرا نشئه دو بالاست
مینای چنین بود کجا ساغر جم را؟
نعمت خان عالی (از آنندراج).
روشنگر تقدیر بیک روز جلا داد
آیینۀ زانوی من و ساغر جم را.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غَ ی ی)
شیخ زادۀ ساغرجی، اولاد وی بسال 812 هجری قمری در شمار سایر اکابر سمرقند هنگام طغیان امیر شیخ نورالدین و حملۀ وی بسمرقند آن شهر را مضبوطداشتند. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 581 شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
منسوب است به ساغرج که از قراء سغد است در پنج فرسنگی سمرقند. (انساب سمعانی). رجوع به ساغرج شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
نجار ساغرجی از شاعران ملک خاقانیان و از کسانی بود که در خدمت سلطان خضربن ابراهیم (ظاهراً درحدود 472- 488 هجری قمری) صلتهای گران یافتند و تشریفهای شگرف ستدند. رجوع به چهارمقاله چ معین چ 1334 ص 91 و تعلیقات همان کتاب ص 139 شود
احمد بن فرج بن عبدالعزیز بن ابی الهیثم ساغرجی مکنی به ابونصر فقیهی، فاضل بود. وی بسال 574 هجری قمری درگذشت و در گورستان جاکردیزه مدفون گردید. رجوع به انساب سمعانی شود
محمود بن احمد بن فرج ساغرجی مکنی به ابوالمحامد شیخ الاسلام سمرقند و مردی فاضل و عارف بود. تولد وی بسال 480 هجری قمری بوده است. رجوع به انساب سمعانی شود
یوسف بن بختیار بن محمد ساغرجی مکنی به ابویعقوب از علمای قرن پنجم ساکن سمرقند بود و بروز سوم صفر 502 هجری قمری درگذشت. رجوع به انساب سمعانی شود
حسن بن علی بن جبرئیل ساغرجی دهقان مکنی به ابواحمد. از محدثان است. رجوع به انساب سمعانی و حسن بن علی بن جبرئیل... در این لغت نامه شود
خواجه یحیی ساغرجی از مشایخ تصوف بوده و مزار وی بر قبرستان جاکردیزه در سمرقند است. رجوع به رسالۀ قندیه چ تهران ص 5 شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
شیخ برهان الدین بن شیخ علاءالدین. از مشایخ تصوف و مرید شیخ نورالدین عبدالرحمن اسفراینی بود. رجوع به فهرست رسالۀ قندیه چ تهران شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
یکی از قراء سغد است بر پنج فرسنگی سمرقند از نواحی اشتیخن. (معجم البلدان) : در زمانی که لشکر اسلام در ولایت سمرقند آمدند بعد از ولایت بخارا قلعه ای معظم تر از قلعۀ ساغرج نبوده است از آن سبب لشکر اسلام اول متوجه به آنجا شده اند و محاصره نموده اند چنانکه در اندک روز فتح آن قلعه شده است چون آنجا را فتح نموده اند حکومت آنجا را بخدمت حضرت بزرگوار (برهان الدین ساغرجی) داده اند. (قندیه ص 67). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 412 و صاغرج شود. در حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 260، دهی بنام ساغر آمده که ظاهراً همین موضع است
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساغر کش
تصویر ساغر کش
شرابخوار باده گسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساغر زن
تصویر ساغر زن
شراب نوشنده باده پیما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاغر جسم
تصویر لاغر جسم
لاغر اندام لاغر بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساغرجی
تصویر ساغرجی
منسوب به ساغرج از مردم ساغرج
فرهنگ لغت هوشیار
درست نجویدن غذا، با اکراه غذا را جویدن و خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی